پیاتزا؛ معمار بازسازی والیبال ایران شد
امید از یک توپ سفید
یک توپ سفید روی تور، امید را زنده نگه داشته است.

در روزگاری که ایران زخمیِ انفجار و اضطراب است، در روزهایی که خبرها از خاک و خون میگویند و آسمان گاهی به جای ابر، صدای موشک حمل میکند، یک توپ سفید روی تور، امید را زنده نگه داشته است. نامش والیبال است، اما کارکردش این روزها فقط ورزشی نیست؛ تیم ملی والیبال ایران، عصارهی لبخند در میانهی دود است.ایرانِ جنگزده، به شادی نیاز داشت. و چه چیزی بهتر از پیروزی پشت پیروزی در لیگ ملتها؟ تیمی که ناامیدانه لیگ را آغاز کرد، امروز با سری بالا برگشته، بازیها را برده، دوباره در جدول جان گرفته و مهمتر از همه، دل مردم را گرم کرده است.کمتر کسی فکر میکرد بعد از آن شروع ناامیدکننده، ایران دوباره به مسیر برد برگردد. همان هفتههای ابتدایی، شکستها زنجیره شده بود و فشار رسانهای، هواداری، و حتی نهادهای تصمیمگیر، از همه سو به این تیم وارد میشد. برخی از بازیکنان زیر سؤال بودند، ترکیبها بیثبات، و سرنوشت لیگ ملتها تیره و مبهم اما ناگهان، از همانجایی که انتظارش را نداشتیم، تغییر آغاز شد.
تیم، آرامآرام خودش را جمع کرد. توپهایی که قبلاً در خاک حریف مینشست، حالا از سد دفاعی عبور میکرد. بازیکنان، از خطاهای مکرر به هماهنگی برگشتند. و مهمتر از همه، یک مرد، یک ایتالیایی آرام و دقیق، در کنار زمین ایستاد و نخهای این امید را با دستانش گره زد: روبرتو پیاتزا.
وقتی پیاتزا آمد، تیم ملی در وضعیت بحرانی قرار داشت. نه فقط از نظر فنی، بلکه از نظر روحی. انگیزهها پایین بود، تمرکز پاشیده، و اعتماد به نفس تهکشیده. اما او چیزی را آورد که در روزهای سخت معمولاً نایاب است: نظم در سکوت، و اقتدار در لبخند.
روبرتو اهل فریاد نیست، اهل درام نیست. اما ترکیبهایش، جابهجاییها، دقت در انتخاب نفرات، و حفظ آرامش در پرتنشترین لحظات بازی، تصویر واضحی از یک مربی واقعی بود. او والیبال ایران را نه فقط در توپ و تور، بلکه در ذهن و روان بازسازی کرد.شاید در نگاه اول، تغییرات فنیاش خیلی دیده نشود، اما اهل فن میدانند که پیاتزا با کمترین حاشیه، ترکیبی ساخت که امروز تیم ملی را دوباره به برد برگردانده است.پیروزیهای اخیر تنها نتیجه تاکتیک نیست؛ بازتابی از روحیهای است که در تیم تزریق شده. بازیکنانی که انگار از نو متولد شدهاند.اینها معجزه نیستند. نتیجه تمرین، برنامه و آرامشی هستند که پیاتزا در بدترین روزها به این تیم داد. او وقتی همه فقط نتیجه میخواستند، فرآیند ساخت. و این ساختن، حالا به بار نشسته است اما شاید مهمتر از همه اینها، تأثیر روانی تیم ملی والیبال بر مردم ایران باشد. در روزهایی که مردم اخبار را با ترس باز میکردند، وقتی پیامکهای هشدار و صدای آژیر قرمز در شهرها پیچیده بود، این تیم بود که باعث شد چند ساعت، چند دقیقه، مردم به جای اضطراب، فریاد بزنند. لبخند بزنند. شادی کنند.جملهای معروف است که میگوید: «ملتهایی که در روزگار جنگ هم به ورزش خود اهمیت میدهند، زندهاند و تیم ملی والیبال ایران، نماد همین زیستن است. آنها فقط بازی نکردند؛ آنها امید بازی کردند.در میان این همه هجمه که علیه مربیان خارجی در ورزش ایران شکل گرفت، پیاتزا مثل استثنایی ایستاده است. او آمد، در ایران ماند، شرایط را فهمید، با بازیکنان حرف زد، سازگاری نشان داد و مهمتر از همه، ترس را کنار گذاشت.در حالی که برخی مربیان فوتبال یا حتی مدیران خارجی تیمها، چمدانهایشان را بسته بودند و نگران امنیت شخصیشان بودند، او ماند.نه تنها ماند، بلکه با تمرکز کامل کار کرد، و نتیجه گرفت.این شاید درس بزرگی برای آیندهی ورزش ایران باشد؛ اینکه در انتخاب مربی خارجی، باید کسی را بیاوریم که نه فقط برای «پروژه»، بلکه برای «مردم» کار کند.
وقتی تیم ملی والیبال میبرد، یک شهر نمیبرد. یک تیم باشگاهی خوشحال نمیشود. کل ایران نفسی تازه میکشد.برد تیم ملی، مثل نسیمیست که در خاک خستهی کشور میوزد. نه از سکوهای آزادی، نه از بوق و کاغذ رنگی، بلکه از درد مشترکی میآید که همه داریم:درد جنگ، درد ناامیدی و بیخبری و تیم ملی، با هر امتیازی که میگیرد، یک تکه از این درد را میتراشد.در روزگاری که خاورمیانه در آتش است، و ایران در دل بحرانهای امنیتی و روانی، این والیبال بود که یادمان آورد هنوز هم میتوان ایستاد. هنوز هم میشود شادی کرد.بازی تمام میشود، مسابقات به پایان میرسند، اما تأثیر این پیروزیها در قلب مردم، باقی خواهد ماند.