متن غم‌انگیز «نیکی کریمی» در سوگ «شیوا ارسطویی»

نیکی کریمی در سوگ شیوا ارسطویی که چندی پیش با مرگ خودخواسته از میان ما رفت نوشت: احساس می‌کنم کم دارند راجع به شیوا ارسطویی می‌نویسند. بعضی از هنرمندان خیلی مهجور می‌آیند و می‌روند. شاید خودش هم نمی‌خواست خیلی آن وسط‌ها باشد . نه تقدیر و سپاس درست ‌‌حسابی در زمان بودنِ کسی که عمرش را پای ادبیات گذاشته و نه حالا که می‌رود …

کد مطلب: ۳۴۱۷۷
لینک کوتاه کپی شد
متن غم‌انگیز «نیکی کریمی» در سوگ «شیوا ارسطویی»
به گزارش روبرونیوز،

نیکی کریمی، کارگردان، بازیگر و تهیه‌کننده سینمای ایران، متنی در سوگ شیوا ارسطویی، نویسنده و مترجم ایرانی که چند روز پیش با مرگ خودخواسته از میان‌مان رفت، در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد.

در ادامه این متن را می‌خوانید:

چند روزی گذشت تا بهت خبر از بین برود تا چیزی بنویسم، از بچگی کتاب می‌خواندم  و اتفاقا از یک سن علاقه‌ام به رمان‌های ایرانی بیشتر شد و در میان زنان و ‌مردان معاصر نویسنده کنکاش کردم.

دوست داشتم بدانم خارج از بحث فرم و سبک کار، چه کسی چه می‌نویسد، چقدر افکارش را روی کاغذ می‌آورد، چقدر گوشه کنارهای واقعی زندگی‌اش را با خواننده در میان می‌گذارد. چون خیلی از نویسنده‌ها خارج از داستان‌سرا بودن،  بخش‌هایی از زندگی شخصی‌شان را می‌نویسند یا لااقل تجاربشان را، به خصوص زنان نویسنده.

خب این موضوع از زمان فروغ شروع شد که پرچم‌دار شفافیت و خود بودن است. برایم جالب بود که بدانم در نسل ما چقدر این نویسنده‌های زن خودسانسوری می‌کنند یا نه، می‌گویند حرف‌هایشان را.

بعضی‌ها واقعا می‌گفتند، حتی با جزییات. یکی از آنها شیوا ارسطویی بود. نثری بسیار قوی‌ داشت که این از قدرت بصیرت و همچنین تخیل‌اش می‌آمد.

زنی در همین شهر شلوغ  با تجاربش و با نوع مدرن بودن و آزاد اندیشی زندگی، که لازمه یک زن نویسنده است که در این دوران زندگی کرده...

کتاب‌هایش را دوست داشتم. نوع جنون دیوانه‌وار روایت، تنهایی زن، روایت سر راست و واقعی و خیلی جزییاتی که شباهتش  به ادبیاتی که دوست دارم کم نیست. با بسیاری از نویسنده‌هایی که کارشان را دوست دارم ارتباط برقرار می‌کنم؛ از حنیف قریشی که کتاب‌هایش را ترجمه کردم تا خیلی‌ نویسنده‌های دیگر. بعضی دور هستند از فضای داستان‌هایشان که مهم نیست و بعید هم نیست؛ اما شیوا خودش بود. شکننده ، مهربان و دانا.

اگر در قصه‌هایش صحبت از زن و اغواگری زنانه می‌کرد، این اصلا به حالت کلیشه‌ای داستان‌هایی که می‌خوانیم یا می‌بینیم نبود بلکه خیلی درونی و واقعی بود. خودش هم مثل شخصیت‌هایشبود. با همان غم پنهان قصه‌هایش. با هم در تماس بودیم. یکی دو پنل با هم شرکت کردیم در ارتباط با ادبیات و بعدتر هم در نوشتن نریشن یکی از فیلم‌هایم به من کمک کرد. دیشب مسیج‌ها را مرور می‌کردم.

کتاب‌هایی که به هم می‌گفتیم بخوان و «تو این رو بخوان محشره». دیشب فکر کردم چقدر حیف شد «خوف» ساخته نشد… نمی‌دانم… احساس می‌کنم کم دارند راجع به شیوا ارسطویی می‌نویسند.

بعضی از هنرمندان خیلی مهجور می‌آیند و می‌روند. شاید خودش هم نمی‌خواست خیلی آن وسط‌ها باشد. نه  تقدیر و سپاس درست ‌‌حسابی در زمانِ بودنِ کسی که عمرش را پای ادبیات گذاشته و نه حالا که می‌رود … امیدوارم بیشتر راجع به کتاب‌هایش نوشته شود.

پایان خبر|

نظرات

نظرات حاوی الفاظ نامناسب، تهمت و افترا منتشر نخواهد شد.

پربازدیدترین
آخرین اخبار