نقدی بر سریال جدید هومن سیدی
وحشی: فروپاشی یک وجدان
سریال «وحشی» از هومن سیدی، نه فقط یک درام جنایی، بلکه تابلویی بیرحم از سقوط انسان معمولی است. سریال با وفاداری به رئالیسم تیره و با نگاهی عمیق به انسانِ گرفتار در لبه پرتگاه، روایتی است از انحلال وجدان، وقتی عدالت غایب است و امید بیمعنا.

در سالهایی که جامعه ایرانی در لایههای مختلفش از تنش، فشار، تبعیض و خشم انباشتهشده رنج میبرد، سریال «وحشی» از هومن سیدی، نه فقط یک درام جنایی، بلکه تابلویی بیرحم از سقوط انسان معمولی است. سریال با وفاداری به رئالیسم تیره و با نگاهی عمیق به انسانِ گرفتار در لبه پرتگاه، روایتی است از انحلال وجدان، وقتی عدالت غایب است و امید بیمعنا.
داستان از یک موقعیت بهظاهر ساده شروع میشود: داوود اشرف، کارگر معدن، در پی یک تصمیم مهربانانه – رساندن دو کودک به خانهشان – ناخواسته باعث مرگشان میشود. این اتفاق، جرقهای است برای شعلهور شدن خشمی عمیق که نهتنها در فرد، بلکه در بافتی از جامعه ریشه دارد. «وحشی» از این نقطه، با ساختار اپیزودیک و فرمی مدرن، وارد پیچیدگیهای روان و اجتماع میشود.
جواد عزتی در نقش داوود: از کنترل درخشان تا فقدان تنوع
جواد عزتی در «وحشی»، شاید چالشبرانگیزترین نقش دوران کاریاش را تجربه میکند. در نیمه نخست سریال، بازی او بهشدت درونی، پر از جزئیات رفتاری و پرهیز از اغراق است. چشمانش دائم از چیزی میترسند که گفته نمیشود، نفسهایش کوتاه و سطحیاند، زبان بدنش بسته و مچاله است. در سکانسهای سکوت و شرم، مثل مواجهه با جنازه بچهها یا شبهای کابوسوار در معدن، او تماشاگر را در چنگ میگیرد؛ بدون نیاز به دیالوگ.
اما در نیمه دوم سریال، وقتی داوود به سمت خشونت حرکت میکند، عزتی وارد فضایی میشود که هم آشناست و هم تکراری. فریاد زدنها، چشمدوانیهای ناگهانی، خشونت فیزیکی و حالتهای هیجانی افراطی، بهجای آنکه ما را با سیر تحول شخصیت همراه کند، بعضاً یادآور لحظاتی از نقشهای قبلی او (مثلاً در «مغزهای کوچک زنگزده») میشود. تماشاگر متوجه یک نوع بازی بیرونی میشود؛ نه یک انفجار درونی واقعی، بلکه اجرایی که میخواهد خشم را نشان بدهد، نه زندگی کند.
افزون بر این، بازی عزتی در تقابل با بازیگران دیگر، بهخصوص در صحنههای دیالوگمحور با نگار جواهریان، دچار نوسان ریتم است. او یا بیش از حد فروخورده است (تا حد انفعالی شدن)، یا بیش از حد برونریز. این ناهماهنگی به پویایی صحنه آسیب میزند. بازی او در لحظاتی بهطرز خطرناکی تکلایه میشود: چهره عبوس، صدای خفهشده، و انفعال در مقابل جهان. در حالی که شخصیتی چون داوود باید وجوهی متضاد – وجدان، اضطراب، تردید، خشم، مهر، نفرت – را همزمان حمل کند.
با این حال، نمیتوان نادیده گرفت که عزتی در اکثر لحظات، بهخصوص در سکانسهای بیکلام و موقعیتهای پرتعلیق، یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه داده است. اما شاید نقش داوود، به بازیگری نیاز داشت که در نیمه دوم، جنون را نه در ظاهر، که در عمق روان نشان دهد.
کارگردانی: کنترلشده، خفه، و مؤثر
سیدی در این اثر، از بسیاری از عناصر تزئینی پرهیز کرده و جهان خود را با خشونت خام، قابهای تنگ، نورهای بیرمق و غیبت موسیقی خلق کرده است. قابها دائم داوود را محصور میکنند؛ طوری که حس «زندان بدون دیوار» بر تماشاگر نیز تحمیل میشود. از دوربین گرفته تا تدوین، همهچیز در خدمت انسداد و اضطراب است.
تعلیقسازی در سریال کمنظیر است. لحظاتی مانند پرت شدن بچهها، یا رفتوآمد مأموران، با کمترین هیاهو بیشترین تأثیر را دارند. اما همین تمرکز شدید بر یک لحن و ریتم ثابت، گاه باعث یکنواختی میشود. سریال در برخی اپیزودها دچار سکون روایی است؛ گویی سیدی بیش از حد به «فضاسازی» دل بسته و از «پیشبردن روایت» غافل مانده است.
موسیقی و حاشیه صوتی: غایب، اما پُر معنا
«وحشی» عملاً بدون موسیقی زمینه ساخته شده است، و این جسارت بزرگیست. بهجای آن، صداهای محیطی (ماشین، تنفس، سکوت معادن، زوزه سگها) بخشی از روایتاند. تیتراژ پایانی با صدای شروین حاجیپور، و خوانندگی شنیدنی حیدو هدایتی در انتهای اپیزودها، با آهنگی فولکلوریک-عصبی، فضای پساسریال را تسخیر میکند. در واقع، موسیقی در «وحشی» نه برای تزئین، بلکه برای تأکید بر تهیبودن جهان است.
*وحشی، یک مطالعه روانشناختی از خشونت، نه یک سریال جنایی صرف
«وحشی» چیزی فراتر از یک سریال با خط داستانی کلاسیک است. این اثر بهجای آنکه به قهرمان و ضدقهرمان بپردازد، در خاکستریترین لایهها حرکت میکند. اینجا، خشونت نه نتیجه تصمیم، که محصول انفعال است. جامعهای که داوود را میبلعد، همانیست که ما در آن زندگی میکنیم. او یک شخصیت ساختگی نیست؛ یک انسان واقعیست که ممکن است هرکدام از ما، در لحظهای اشتباه، جای او بایستیم.
سریال «وحشی» از ضعف خالی نیست: گاهی بازیها یکنواخت میشود، بعضی خطوط فرعی بیسرانجاماند، و فرم بصری بیش از حد یکدست است. اما در کلیت، اثری است جسور، شخصی، و تفکربرانگیز. نه بهعنوان سرگرمی، بلکه بهمثابه زنگ خطری برای آنچه زیر پوست شهر میگذرد.
نویسنده نقد: نویسا راد